نمی دانم !
نمی دانم می توانم با دستهای تو لابه لای فردا قدم بزنم و جریان زندگی را زیر پوستم احساس کنم ؟؟ اصلا ً می توانم بعدها با آرامش دستانم را در دستانت بگذارم ...؟؟؟ چقدر زود شکست برایم ، بلور این عاطفه . چقدر زود پژمرد برگ برگ این رؤیا و تنها این بغض های دلگیر ماند و خاطره ای که هنوز نفس می کشد و صدایم
می زند .